السلام علیک یا ثار الله و بن ثارة
آدم را در بهشت قرارش نبود ، بهشت برایش برهوت می نمود، نه زمانش را مفهومی بود و نه مکانش را..!!
شنیده بود سخن از جایی که همه زمانها و مکانها راست..
بر مشامش رسیده بود هرلحظه عطری آشنا و سراسر غریب..
آدم قصد سفر کرد و بی قرار طی الارض بود...
زمزمه کل یوماً عاشورا و کل الارض کربلا گیجش کرده بود؛ و آدم رفت تا وارث زمین شود و وراثت را جز در خون جایی دیگر نیافت و جز خون خدا چیز دیگری نخواست...
و
سالهاست که از سفر آدم می گذرد و وارث ادم شد خون خدا...
روزی خون خدا را به ناحق ریختند ، و خون مشت مشت ،مسیری به سوی آسمان گرفت و دیگر بر نگشت ، و خون از خاک جوشیدن گرفت و خاک تربت شد ، و خون روی فرات را نیلی کرد و خون غلاف شمشیر شد و خون خدا را سر بریدند و بر نیزه کردند و دیگر این خدا بود که به خونخواهی برخواست ...
زان پس بود که آدمی زادگان فهمیدند باید خون بها شوند و زمزمه کردند هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله
دیگر ادمی زادگان قرار نداشتند رفتند و کربلای یک و چها ر و پنج را ساختند، رفتند تا خواهرانشان سخن بگویند از ما رأیتُ الا جمیلاً و رفتند تا از احرار شوند و زمزمه کردند بابی انت و امی را، رفتند و دست و سر و پا دادند و آموخته بودند لب تشنه جان دهند در کنار آب و وهب گونه پاسخ دهند نگاه مادرانشان را ...
و سالهاست که سوختن و سوختن و سوختن و سیاه پوشیدن و مُحرِمِ مُحَرَم کربلا شدن رسم زندگیشان شد...
و لبیک گویان پاسخ هل من ناصر ینصرنی خون خدا را گفتندو گفتند و گفتند :
کسی گفت؛ حرکت کشتی ادمیان نیازی به دریا ندارد این کشتی بروی قطره اشکی مقدس که برای حسین ریخته میشود می گذرد ، اشکی که از اعماق دل بر می آید و جان را میشوید و آنگاه رهسپار پیشگاه اقدس خداوندی می شود،1
آن دیگری گفت : حرم عشق کربلاست چگونه دربند خاک بماند آنکه پرواز آموخته و راه کربلا می شناسد و چگونه از جان نگذر انکه میداند جان بهای دیدار است و نیز گفت: راه کاروان عشق از میان تاریخ میگذرد و هرکس در هر زمان بدین صدا لبیک گوید از ملازمان کاروان کربلاست..2
و پیر غلامش چه نیکو وارثان و شیعیانش را تربت کربلا خواند ...3
و سالهای سال است که آدمی زادگان می روند تا خونبها شوند و از تربت بجوشند و سجده در سجده الذین بَذَلوا مُهَجَهَم ُدون الحُسین شوند..
پ.ن
1.علامه محمد تقی جعفری
2.شهید سید مرتضی اوینی
3.حاج اسماعیل دولابی
نظرات شما عزیزان: