" وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ"
به بهانه اکران فیلم " زندگی‌خصوصی" ساخته محمد حسین فرح‌بخش
{کثیف‌ترین فیلم سال نو}
فصل بهار نزدیک شده و سینمای ایران مطابق سنت همیشگی تصمیم دارد که از فصل بهار سینمای ایران یعنی جشنواره فیلم فجر، میوه های خود را بچیند و در سبد مخاطبان علاقمند و خانواده های ایرانی سینمادوست بریزد. قدر مسلم میوه های تازه و بی‌لکه خریدار دارد خصوصا اگر از درختی پربار جمع‌آوری شده باشند. اما گویا امسال و در این ایام شاد خبری از میوه های آبدار و خوشمزه نیست و تنها محصول قدیمی و بعبارتی میوه ممنوعه‌ی این باغ یعنی فیلم تلخ و ملتهب "انتهای خیابان هشتم" علیرضا امینیِ فرم‌گرا را باید برداشت کرد. و الا نه همچون پارسال خبری از شاهکاری چون "جدایی نادر از سیمین" هست و نه هیچ یک از فیلمهای مطرح جشنواره فجر امسال همچون بی‌خود و بی‌جهت، برف روی کاجها، پذیرایی ساده، پله‌آخر و نه حتی فیلمهای تحسین شده داوران از جمله ضدگلوله، ملکه و روزهای زندگی در لیست نوروزی سال 91 دیده می‌شوند.
اگر معتقدیم که می‌خواهیم در این فصل شادی مردم را شاد کنیم، پس چرا کمدی خوب و متفاوت رضا عطاران روی پرده نرفته است!؟ با چه متر و معیاری انبوهی از فیلمهای ظاهرا سیاسی روانه پرده نقره ای شده اند!؟ حالا بماند که فیلم " قلاده های طلا " - که به فرم مغشوش و بلاتکلیفی مبتلاست و در ایام جشنواره در برج میلاد سر و صدای زیادی هم برپا کرد - بی خود و بی جهت خیلی از مردم را به سینماها کشانده است! اما تکلیف دو فیلم پرمشکل دیگر چه می‌شود؛ فیلم کمدی- سیاسی "گشت ارشاد" که از تدوین نامنظم و لحن نامنتاسب و غیرهماهنگ خود رنج می‌برد و ملودرام خانوادگی- سیاسی " زندگی خصوصی" که در ابتذال و فساد کامل دست و پا می‌زند و عملا بی‌ریخت است! از کی‌تا حالا پیام رو دادن و گل‌درشت فریاد زدن، فیلمها را سیاسی کرده است!؟ انگار یادمان رفته که مرحوم رسول ملاقلی‌پور و ابراهیم حاتمی‌کیا چگونه فیلمهای معترضانه خود را می‌ساختند و ابدا از چارچوب اخلاق و ادب خارج نمی‌شدند و اصول اخلاقی بر پیشانی اثرشان حکمفرما بود.
این چه فساد فراگیری ست که پس از اخراجی‌ها دامن خیل کثیری از سینماگران ایرانی را فراگرفته است!؟ این همه الگوی خوب و جامع را در مقابل خود می‌بینیم اما به ناهنجاری‌های اخلاقی- انسانی بها می‌دهیم! در این نوشتار به هیچ‌وجه قصد تحلیل و مقایسه آثار نوروزی امسال نیست که اصلا جای تحلیل ندارد بلکه هدف اصلی، بررسی ضربه ای ست که اثر مبتذل و بی‌آبروی "زندگی‌خصوصی"- که اتفاقا زودتر از رقبای نوروزی خود اکران شده – بر پیکره فرهنگ، اخلاق و خانواده های جامعه ایران وارد می‌کند؛ ضربه ای که گویا مسئولین و متصدیان سینمای ایران خودخواسته چشمانشان را روی آن بسته‌اند و واکنشی نشان نمی‌دهند در غیر اینصورت اینقدر سریع مجوز اکران نمی‌گرفت. حال بگذریم که چگونه هیات انتخابِ ظاهرا سختگیر جشنواره نامعتبر و مغرضانه فجر امسال، این فیلمِ سخیف و ضدِ ارزش های اخلاقی را در بخش اصلی مسابقه سینمای ایران راه داده اند و بسیاری از آثار آبرومند به بخش خارج از مسابقه طرد شدند!! فیلمی که نه فرم و ساختاری دارد و نه به مضمون و مفهومی صحیح می‌رسد جز یک مشت شعار پیرامون تفکیک دین از مذهب و اخلاق از احکام.
از این شعار ها که مسعود ده نمکی هم در شویِ اخراجی‌هایش داد و خیلی از مخاطبان را به سینما کشاند! شعار خوب است به شرطی که فرد شعار دهنده به اصول و قوانینی پایبند باشد. ولی وقتی خودمان در منجلاب فساد و بی اخلاقی موج می‌زنیم، این پیام ها و متوسل شدن به سخنان ارزشمند بزرگانِ دین و معرفت، ادایی بیش نیست. پای روی "من" گذاشتن بهتر از پای روی "مین" گذاشتن است منتهی به چه قیمتی؟ قیمتِ دین خیلی بالاست که بخواهیم اینگونه جویده جویده ادعای اخلاق کنیم و با خلق چند آدم از جنگ برداشته، بر عقاید خرافه و دست‌مالی شده خود تکیه کنیم و دست آخر هم ابراز داریم که برای آگاهی مردم فیلم ساخته ایم! این همان ریای آشکار و فراگیر جامعه ایران است که محمد حسین فرحبخش در شروع فیلمش" زندگی‌خصوصی" با توسل به کلام مولا علی در دریای نهج البلاغه اش، به مخاطب بیدار خود هشدار می‌دهد اما متاسفانه هرچه این فیلم جلوتر می‌رود، خود عمیقا در دام تزویر و ریا می‌افتد و از به ثمر رساندن مفاهیم مدنظر خود- که بویژه با خلق کاراکترهای تراشکار رزمنده (سعید نیک‌پور) و سردار (امیر آقایی) جستجو می‌کند- عقیم می‌ماند و عملا به ضد خود تبدیل می‌گردد. اگر کاراکتر اصلی قصه، حاج ابراهیم در اوایل انقلاب پونز در صورت زنان ظاهرا بدحجاب می‌کرد و حالا با همان زنان بدحجاب! سور و ساطی راه انداخته و دم از دین و مردم می‌زند، فیلمساز باید زمینه چینی مناسب را فراهم کند. اگر فیلمهای اندیشمند و ماندگاری چون شوکران، چهارشنبه‌سوری و حتی سعادت‌آباد از خیانت می‌گویند، در عین حال موازین اخلاقی را زیر پای نگذاشته‌اند بلکه چالش اخلاقی انسانی را ترسیم می‌کنند که در شرایط و موقعیت ویژه و کاملا مطابق با اصول روانشناسانه- جامعه‌شناسانه بدان دچار شده است و گویا راه فراری پیش روی او نبوده است. اما در "زندگی‌خصوصی" شرایطی تعریف و تبیین نمی‌شود و تنها وقوع جرم بدون هیچ پشتوانه کارشناسی‌شده تصویر می‌شود. مسلما این نوع نمایشِ خیانت خطرناک است و عواقب بدی را در پی خواهد داشت خصوصا اگر عده‌ای از مخاطبان خواب‌آلود و ظاهربین سینما اذعان دارند که این عین واقعیت جامعه است!
البته خیانت مطروحه در "زندگی خصوصی"، تنها خیانت فیلمساز در حق مخاطبانش نیست بلکه گناه بزرگتر ، ترسیم تصویری اسف‌بار و تحقیرآمیز از جنسیت زن است؛ چه همسر حاج ابراهیم و چه دختر جوان فیلم بعنوان نمایندگان دو طیف مختلف از زنان جامعه ایران، هر دو به شدت نگران‌کننده و ناامیدکننده اند. همسر حاج‌ ابراهیم (لعیا زنگنه) که کاملا خنثی و فریب‌خورده است و حضور عقب‌افتادانه‌ای در اثر دارد و زن جوان فیلم(هانیه توسلی) که کاملا آویزان تام وتمام حاج ابراهیم است بی‌آنکه نقصی در ظاهر یا باطن او نمایش داده شود.
هیچ معلوم نیست که این زن جوان با توجه به ظاهر و پوشش آراسته‌اش، نوع خانه و ماشینِ زیر پا و با توجه به اینکه دغدغه نویسندگی دارد، چگونه حاضر می‌شود اینگونه بی‌ملاحظه و مست خود را در اختیار یک مرد متاهل قرار دهد و خوار و ذلیل گردد؟ مگر این زن با چنین ویژگی هایی محتاج این مرد است؟ همین‌که بگوییم این زن جوان، ازدواج ناموفقی داشته و بچه‌ی در شکم خود را انداخته، به آن زن انگیزه بی‌عفتی و هرزگی می‌بخشد؟ یعنی زن اینقدر پست آفریده شده!!؟ زنی که خداوند از آن بعنوان مایه آرامش مرد نام می‌برد.
بی‌ملاحظگی و عدم نظارت مسئولین ارشاد و شخص سید علیرضا سجادپور بر صدور پروانه نمایش چنین فیلمی آسیب‌زننده بر پیکر فرهنگ و هنر جامعه، نابخشودنی است.آقای سجادپور – که عنوان مدیریت اداره نظارت و ارزشیابی را با خود یدک می‌شود- وقتی آنچنان با اعتماد به نفس کذایی در برنامه ناسالم" هفت" ظاهر می‌شود و بر توقیف آثار شاخصی چون بی‌خود و بی‌جهت عبدالرضا کاهانی تاکید می‌ورزد و این فیلمساز جوان جسور و دلسوز را مورد هجمه افکار پوسیده خویش قرار می‌دهد، چطور حاضر شده "زندگی خصوصی" را خصوصا در چنین فصل مهم اکران، روانه پرده سینماها کند؛ فصلی که اغلب خانواده های ایرانی بدلیل دارا بودن اوقات فراغت بیشتر، در چنین محیط فرهنگی بیش از پیش حاضر می‌شوند. این موضوع زمانی دردناک‌ترمی‌شود که فیلمهای موفق و ستایش شده ای چون بدرود بغداد، شب واقعه، چیزهایی هست که نمی‌دانی، اسب حیوان نجیبی است و حتی انتهای خیابان هشتم و.... با تاخیر و به طرز فجیعی اکران می‌شوند و فیلمهای صاحب اندیشه ای چون زادبوم، سفر به هیدالو، پاداش، صد سال به این سالها، خانه پدری، خیابانهای آرام، آینه‌های روبرو و گزارش یک جشن پس از گذشت سالها هنوز رنگ پرده را به خود ندیده‌اند.
این نظارت ناعادلانه بویژه در این زمانه نامناسب نیاز به درمان و اصلاح دارد در غیر اینصورت روز به روز افرادی نابلد و ناشایست در هیبت مافیا زمام امور را در دست می‌گیرند و بین مردم تخم نفاق و تفرقه را می‌پاشند. سینما، هنر مقدسی است و نباید اجازه داد ذره ای ابتذال و فساد در آن راه پیدا کند. افرادی که فیلم اسکاری اصغر فرهادی را متهم به سیاه‌نمایی می‌کنند و آن را مروج یاس و ناامیدی می‌دانند، شاهکار کامل و ابدی درباره الی را اختلاط شیطانی می‌دانند و از آن بعنوان اسلام آمریکایی نام‌ می‌برند و در بدترین فصل سال به لحاظ شرایط حاکم بر جامعه، آن را اکران می کنند، آثار کاهانی را چرک خطاب می‌کنند و مانع اکران فیلمهای پرمحتوا و جریا‌ن‌ساز او می‌شوند، با حضور ستاره‌ی دست به خیر هالیوود در سینمای ایران مخالف اند و به وی برچسب فحشا می‌زنند، منتقد بی‌اخلاق و متوهم ثابت " هفت " را تصدیق می‌کنند تا به واسطه این شخص بی‌ارزش، ارزش بزرگان سینمای ایران را کمرنگ کنند؛ چطور حالا و در این ایام مفرح، به اکران فیلمی ضد اخلاق رضایت می‌دهند و در برابر این همه بی‌اخلاقی آشکار خاموش شده‌اند!!!؟
آیا در این شرایط ذهنیت مخاطب به سمت مافیای سینمای ایران و زد وبندهای کثیف پشت پرده نمی‌رود؟ در اینکه محمد حسین فرح‌بخش، سرمایه‌گذار قدیمی و فعال سینمای تجاری ایران محسوب می‌شود هیچ شکی نیست. بگذریم از آثار سخیفی که شرکت پویا فیلمِ او در این سالها تولید کرده و تندتند اکران شده اند! اما آیا این سابقه دلیلی می‌شود که آدم هر چه خواست بگوید و به خورد خانواده ها دهد؟ آیا به حکم چهل‌سال تهیه‌کنندگی، می‌توان حریم ‌ها را شکست و بی‌آبرویی در سینما راه انداخت؟ دست آخر هم خیلی وقیحانه و ریاکارانه جلوی دوربین ظاهر شد و ادعای اخلاق کرد!؟
هنوز که هنوز است خیلی از کارگردانان بزرگ به خود اجازه نمی‌دهند که حضورشان در فیلم احساس شود بلکه با سبک و شیوه بیان ، خود را معرفی می‌کنند بی‌آنکه بخواهند خود را مطرح کنند. حتی هیچکاک هم پس از سالها فیلمسازی و کسب تجربه، تصمیم گرفت ردّ پایش را در آثار خود بگنجاند. حالا این تهیه‌کننده بازاری سینمای ایران که از خلق حتی یک قاب سالم و هنری در فیلمش عاجز است، اینقدر جاه‌طلبانه چشمان خود را روی اخلاق بسته و به دنبال مطرح کردن خویش است.
تاسف‌بار است وقتی این همه ریا و تظاهر در وجود این شخص و افکارش موج می‌زند، آنوقت جملاتی از حضرت علی، شیرِ اخلاق و رهبرِ انسانیت بر پیشانی اثرش نقش می‌بندد!!!
هالیوود را که عده‌ای کورکورانه متهم به بی‌بند و باری و فساد می‌کنند، خود به اصول و ضوابطی پایبند است. وقتی فیلمسازی هالیوودی بنا به اقتضای فیلمنامه، تصمیم می‌گیرد رابطه ای جنسی را خلق کند، چارچوبی را رعایت می‌کند و همین‌طور بی‌زمینه و بی‌برنامه نیست. پرواضح است که نیاز به جامعه‌شناسی و روانشناسی خاصی دارد تا مضامین موردنظر فیلمساز یا فیلمنامه‌نویس بخوبی و در زیباترین فرم به مخاطب اثر منتقل گردد.
به راستی"زندگی‌خصوصی"- که شاید در بهترین توصیف، شکلی بی‌ریخت و هزار مرتبه مخرب‌تر از سریالهای درجه چندم شبکه‌های سخیف ماهواره ای چون فارسی‌وان باشد- مجموعه‌ای از کلوزاپ‌های بی‌اساس و بی‌ثمر است که بیشتر هدف به رخ کشیدن صورت بازیگرانش را دارد بی‌آنکه بتوان از طریق این کلوزاپ ها به درون شخصیت های فیلم نفوذ کرد البته اگر بتوان نام شخصیت بر آن آدم ها نهاد. حتی منشی شرکت کاراکتر اصلی اثر، از این حجم کلوزاپ در امان نمانده و در میزانسن های تکراری از ورود حاج ابراهیم به دفتر روزنامه اش، در چندین نوبت نوع پوشش و آرایش این منشیِ بی‌ارتباط به قصه فیلم تغییر می‌کند به‌گونه ای که گویا بازیگرِ زن ایفاگر این نقش، چه بسا آویزان این فیلمسازِ دلّال شده باشد تا بتواند حداقل در چند سکانس ظاهر شود!!! بازیگری اینقدر بی‌ارزش و تلخ شده است که باید گدایی‌اش کرد؟
حضور بازیگران شاخص وگزیده‌کاری همچون لعیا زنگنه و فرهاد اصلانی و حتی هانیه‌توسلی در این فیلم عجیب است! بویژه لعیا زنگنه که هنوز شیرینی و تلخی کاراکترش در فیلم قابل‌‌احترام جرم استاد کیمیایی فراموش نشدنی و دوست‌داشتنی است یا فرهاد اصلانی که براحتی در فیلمها و سریالها حاضر نمی‌شود و نباید فریب این سیمرغ دریافتی را حداقل بخاطر بازی‌اش در "زندگی‌خصوصی" بخورد.این سیمرغ برازنده‌ی اوست تنها و تنها اگر نظاره‌گر فیلم "خرس" او باشیم.
همچنین شایان ذکر است که نگرانی عمیقی از جانب نگارنده این نوشتار نسبت به نوع احراز نقش‌های هانیه توسلی دیده می‌شود؛ گویا اغواگری و براحتی خود را در اختیار مردان هوسران گماردن پس از فیلمهای کیفر، آقایوسف و فیلمِ مورد بحث، به مشخصه جدی و جدایی‌ناپذیر کاراکترهای او بدل شده است که این ویژگی به مرور زمان مخرب خواهد بود و رها شدن از آن بعید به نظر می‌رسد.
بد نیست به یکی از فیلمهای اخیر هالیوود -که اتفاقا نامزد اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی هم شده بود- اشاره شود و از لابلای مضمون عمیق و اثرگذار آن به نتایجی درخور، در ارتباط با فیلم وطنی مورد تحلیل این نوشتار دست یافت؛ فیلم " نیمه ماه مارس" به کارگردانی جرج کلونی.
تنها شباهت این دو فیلم شاید لغزش اخلاقی شخصیت سیاسی آنها در مواجهه با کاراکتر دختر جوان فیلم باشد. در آن فیلم هالیوودی با اتکا به فیلمنامه قدرتمند و بازی درخشان شخصیت اصلی ( رایان گاسلینگ) با دیالوگ ها و فضای جسورانه اش ، یک مشاور مطبوعاتی ستاد انتخاباتی با دختر جوان و نابالغ دفتر محل کارش رابطه ناسالمی برقرار می‌کند و در ادامه داستان متوجه می‌شود که این دختر جوان، مورد تجاوز فرماندار کاندیدای ریاست جمهوری قرار گرفته که نهایتا با اطلاع از طریق این نقطه ضعف و انحراف، خود دچار بی‌اخلاقی بزرگتری می‌شود و در فساد کامل به قدرت سیاسی می‌رسد و سمت مهمی را در کابین رییس‌جمهور برگزیده کسب می‌کند. در واقع فیلمساز لحن سیاسی را برگزیده تا در پشت روابط موجود در این فضای خفقان، مفاهیم اخلاقی را به چالش کشد و مخاطب خویش را در مقام قاضیِ اخلاق قرار دهد. اما فیلمساز هم‌وطن ما در "زندگی‌خصوصی" کاملا در حالتی معلق بین لحن سیاسی گل‌‌درشت و کاریکاتوری و مفاهیم ارزشی مدنظر خود قرار دارد؛ نه قادر است قبح عمل خیانت را به تصویر کشد و نه لحن سیاسی مدنظرش در چارچوب موازین اخلاقی قوام می‌یابد.
در کلام آخر بسیار نیک و پسندیده است که مخاطبان آگاه و هشیار سینمای ایران و مخاطبانی که به راستی دغدغه اخلاق در زندگی خود دارند، نه لباسِ مذهبیون‌ تندرو و ظاهربین بلکه جامه‌ی معرفت را بر تن کنند و عزم خود را جزم نمایند که نه فیلم باارزشی چون "برزخی‌ها"(منبع الهام اخراجی‌ها1) بلکه فیلم مخرب "زندگی‌خصوصی" وفیلمهایی امثال آن را از پرده پاک سینماهای ایران پایین کشند؛ فیلمی که به حریم خصوصی خانواده ها تجاوز می‌کند و زندگی خصوصی آدمی را به آلودگی و فساد می‌کشاند و دست آخر هم از این همه بی‌حیایی و ترویج زشتی ابایی ندارد و خود را تافته‌ای جدا بافته می‌پندارد.
نظرات شما عزیزان: